تفسیر3
فصل سوم: تفسیر قرآن به قرآن
بهترین و کارآمدترین شیوه تفسیری قرآن، که شیوه تفسیری اهلبیت (علیهمالسلام) نیز هست، روش خاصی است که به «تفسیر قرآن به قرآن» موسوم شده است. برای فهم متنِ مقدّس دینی بهترین راه، تدبر تامّ در همان متنِ منزّه الهی است. قرآن کریم نیز از آن جهت که نور است هیچ ابهام و تیرگی ندارد. نور بودن قرآن به معنای بدیهی بودن آن نیست تا نیازی به تفسیر نداشته باشد.
حجیّت تفسیر قرآن به قرآن
قرآن کریم از آن جهت که کلام خدای سبحان است و با اعجاز خود دعوی انتساب به خداوند را اثبات میکند، یکی از منابع دینی است که حجّیت آن همانند حجّیت قطع ذاتی است، لیکن مطالب قرآن بخشی به صورت نصوص و قطعی است و بخشی به صورت ظواهر و ظنی است که بخش نخست «حجت قطعی» و بخش دوم «حجت ظنی» است.
استقلال قرآن در حجّیت و تبیین معارف
حجیّتِ قرآن همانند حجیّت شهادتِ عَدْلَین که از آن اصطلاحاً به «بَیّنه عادله» یاد میشود، فعلی و مستقل و قابل استدلال است. مخاطبان قرآن برای بهرهگیری از ظواهر قرآن به سرمایهای فراتر از علوم پایه مؤثر در فهم قرآن و ضمیری که به تیرگی گناه آلوده نباشد نیاز ندارند. بارزترین ویژگی نور آن است که هم خود روشن است و هم روشنگر غیر خود است؛ مقتضای نور بودن قرآن کریم نیز این است که نه در روشن بودن خود نیازمند غیر باشد و نه در روشن کردنِ غیر؛ یکی از صفات قرآن کریم: «تبیان کل شیء» است.
(الله نزّل أحْسنَ الحدیثِ کتاباً متشابهاً مَثانِیَ تقشعرّ منه جلود الذین یخشون ربّهم ثم تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به مَن یشاء ومَن یضلل اللهُ فما له من هادٍ). رفع اختلاف متوهَّم به وسیله مرجعی مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون شاهد لفظی از قرآن، تنها برای معتقدان به نبوت و عصمت آن حضرت مفید و سودمند است؛ در حالی که محور اصلی و مخاطبان رسمی سخن در این آیه مخالفان دعوی و منکران صحت دعوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و کسانی هستند که به نبوت و عصمت آن حضرت مؤمن نیستند و داوری آن حضرت را بدون شاهدی از قر آن نمیپذیرند.
منهج تفسیری اهلبیت (ع)
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهمالسلام) در داوریها و احتجاجها و در پاسخِ پرسشهای تفسیری، آیات قرآن را به یکدیگر ارجاع میدادند و با سایر آیات قرآن آیه مورد نظر خود را تفسیر میکردند؛ بنابراین، تفسیر قرآن به قرآن سیره عملی اهلبیت (علیهمالسلام) بود.
شبهات استقلال قرآن در حجیّت و تفهیم
میتوان گفت: علم به مجموع قرآن اعمّ از ظاهر و باطن و تنزیل و تأویل در انحصار معصومین (علیهمالسلام) است؛ اما استفاده از ظواهر الفاظ قرآن در حد تبیین کلیّات دین با رعایت شرایط ویژه آن، بهره همگان است.
شبهه یکم: افتراق ثقلین
در حدیث شریف ثقلین (کتاب الله و عترت رسول الله) «عترت» همسان کتاب خدا و متلازم با آن قرار داده شده و لازم این همسانی آن است که «روایات» اهلبیت (علیهمالسلام) عِدل و ملازم و همتای قرآن کریم باشد. از این رو عدم رجوع به روایات در فهم ظواهر قرآن مایه افتراق بین ثقلین و عامل گمراهی قلمداد شده است.
پاسخ شبهه
اوّلا ً، آنچه در حدیث شریف ثقلین همتای قرآن کریم قرار گرفته، عترت (علیهمالسلام) است، نه روایت، آن هم خبر واحد. ثانیاً، از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، قرآن کریم ثقل اکبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند. ثالثاً، روایات از سه بُعدْ ظنی (غیر قطعی) است: الف: سند و اصل صدور؛ ب: جهت صدور؛ ج: دلالت؛ قرآن هم در اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعی است. اما از نظر دلالت گرچه آیات قرآن همانند روایات به نظر میرسد، لیکن از احتمال دسّ و تحریف از یک سو و احتمال سهو و نسیان و خطا در فهم و عصیان در ابلاغ و املا از سوی دیگر مصون است و از طرفی عهدهدار تبیین خطوط کلی دین است، نه فروع جزئی آن. رابعاً، روایات معصومین (علیهمالسلام) هم در اصل حجیت و هم در تأیید محتوا، وابسته به قرآن کریم است: حال اگر حجیت ظواهر قرآن کریم نیز وابسته به روایات باشد و قرآن کریم حتی در سطح تفسیر و دلالت بر معانی ظواهر الفاظ خود متوقف بر روایات باشد، مستلزم دور (توقف شیء بر خود) خواهد بود.
ارجاع مسلمانان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) نیز به وسیله خود قرآن صورت گرفته است. حدیث همتا و در عَرْض قرآن نیست، بلکه در طول آن است؛ مخالفتی که مایه سقوط روایت از حجیّت است مخالفت تباینی است، نه مخالفتی که میان مطلق و مقید یا عام و خاص است.
سرّ تأکید بر ارزیابی حدیث با قرآن
سخنان معصومین (علیهمالسلام) بر خلاف قرآن کریم قابل تحریف و جَعْل همانند است. قرآن هم ارزش سندی روایات را تأمین میکند (گرچه محتمل است حجّیت سنّت با معجزه دیگر غیر از قرآن ثابت شود) و هم ارزش دِلالی آن را. در این قسمت اخیر فرقی بین حجّیت سنّت به وسیله قرآن یا معجزه دیگر نیست؛ زیرا سنّت غیر قطعی در هر حال از جهت اعتبار دلالی باید بر قرآن عرضه شود.
شبهه دوم: انحصار فهم قرآن به اهل عصمت
گروهی از اخباریان با استناد به برخی روایات غیر معتبر، معتقد بودند که آیات قرآنی و احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) رمزگونه و معماست و جز مخاطبان اصلی آن (حضرات معصومین علیهمالسلام) آن را نمیفهمند. آنان فهم قرآن را منحصر به معصومین (علیهمالسلام) و باب ادراک آن را بر روی دیگران مسدود میدانستند. برخی از دلایل آنان عبارت است از: الف: اخباری که تفسیر به رأی را نکوهش میکند. ب: روایت «لیس شىء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن» و برخی از دیگر روایات.
پاسخ شبهه
این روایات (که اخباریان انحصار فهم قرآن به معصومین (علیهمالسلام) را از آن فهمیدهاند) ظاهر یا صریح است که مرادْ علم به همه (ظاهر و باطن و تنزیل و تأویل) قرآن است و این امری مسلم و مورد قبول است. در پاسخ شبهه اوّل به اثبات رسید که پشتوانه حجیّت روایات معصومین (علیهمالسلام)، قرآن کریم است. پس متوقف بودن حجیت ظواهر الفاظ قرآن کریم بر روایات مستلزم دور است و استحاله دور بدیهی است؛ حتی اگر این مطلب در برخی روایات آمده باشد، چون با خطوط کلی قرآن و نیز با خود سنّت قطعی معصومین در تضاد است، باید فهمش را به اهلش واگذاریم. اوصافی مانند «کتاب مُبین»، «نور» و «تبیان کل شیء»، که درباره قرآن آمده نه اختصاصی به معصوم (علیهالسلام) دارد تا قرآن کریم برای دیگران دارای چنین اوصافی نباشد و نه ناظر به «مقام ثبوت» است تا قرآن در مقام اثبات دارای چنین صفاتی نباشد؛ ظاهر آیه: (قد جاءکم من الله نور وکتاب مبین)، نیز خطاب به همه انسانهاست، بدون اختصاص به معصوم و هم در مقام هدایت است. برخی از شواهدی که این مدعا را اثبات یا تأیید میکند بدین شرح است:
1 ـ دلایلی که در فصل اوّل در اثبات عمومی بودن زبان قرآن مطرح شد.
2 ـ حدیث شریف ثقلین.
3 ـ روایات عرض اخبار متعارضه بلکه مطلق اخبار، هر چند متعارض نباشد بر قرآن.
4 ـ روایاتی که نافذ بودن شروط گوناگون در داد و ستدها را در گرو عدم مخالفت با آن میداند.
5 ـ امامان معصوم (علیهمالسلام) شاگردان و مخاطبان خود را در زمینههای گوناگون به قرآن کریم ارجاع میدادند.
شبهه سوم: عارضه تحریف لفظی
اخباریان برای اثبات عدم حجیّت ظواهر قرآن به ادلّهای تمسک کردهاند که یکی از آنها تحریف است.
پاسخ شبهه
مراد از تحریف در این بحثْ تحریف معنوی، که در قرآن کریم با تعبیر (یحرّفون الکلم عن مواضعه) و در حدیث با تعبیر «أقاموا حروفه وحرّفوا حدوده» از آن یاد شده، نیست؛ بلکه منظور تحریف لفظی و تصرف در الفاظ قرآن کریم است. تحریف معنوی به حجیت ظواهر قرآن آسیبی نمیرساند؛ تحریف لفظی هم بر دو قسم است: یکی تحریف به زیاده و دیگری تحریف به نقیصه. تحریف به زیاده به معنای افزودن چیزی بر قرآن در میان مسلمانان هیچ قائلی ندارد و اما تحریف به نقیصه، یعنی کاستن از آیات قرآن، تنها برخی از اخباریان بدان معتقد بودند و چون شبهه تحریف قرآن را در کتاب «قرآن در قرآن» پاسخ دادهایم.
شبهه چهارم: نهی معصومین (ع)
برخی از اخباریان پنداشتهاند اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) دیگران را از تفسیر قرآن به قرآن منع کردهاند و مراد اهلبیت در روایاتی که از «ضرب القرآن بالقرآن» نکوهش کرده، همان تفسیر قرآن به قرآن است. شیخ انصاری (رحمهالله) و سایر اصولیان در مبحث «حجیّت ظواهر قرآن» از این شبهه بدین گونه پاسخ دادهاند: مراد از «ضرب قرآن به قرآن»، «بر هم زدن» و «به هم ریختن» قرآن است؛ یعنی رجوع به عام و مطلق، قبل از فحص درباره مقیِّد و مخصِّص آنها و رجوع به متشابه بدون ارجاع آن به محکم و عدم رعایت ناسخ در استفاده از آیاتِ منسوخ.
جمعبندی روایات در باب فهم قرآن
حاصل مباحث پیشین این شد که فهم مجموع قرآن اعم از ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل در انحصار خاندان رسالت (علیهمالسلام) است؛ اما در خصوص ظواهر الفاظ قرآن کریم چنین تحدیدی نیست و همگان به فهم روشمند آن دعوت شدهاند و روایات گوناگون در باب فهم قرآن این گونه که یاد شد جمع میشود.
قرآن کریم حجّت غیر منحصر
قرآن کریم گرچه حجّت بالفعل و مستقل است و در اصل حجیّت نیازی به غیر خود ندارد، لیکن حجّت منحصر نیست، به طوری که غیر از قرآن حجّت دیگری نباشد؛ بلکه به تصریح و تأیید خود قرآن «عقل» و همچنین «سنّت» حجّت است. سنّت غیر قطعی با قطع نظر از قرآن مجید و عَرْضَه بر آن دارای اعتبار تأهّلی و شأنی است و بعد از عَرْضَه و ثبوت عدم تعارض، تباین و تخالف با قرآن به نصاب اعتبار فعلی و حجیّت استقلالی میرسد. آنگاه چنین سنّتی در ساحت قرآن، همانند دو آیه از قرآن است که هر کدام حجّت مستقل است، نه منحصر. شایان ذکر است که، مراد از حجّت مستقل، حجت فعلی و تنجیزی نیست تا نیازی به سنّت نباشد؛ بلکه در دلالت بر محتوا و هدایت نسبت به مضمون خود مستقل است. گرچه بر اثر عدم انحصار حجّت در آن، بررسی حجّت یا حجتهای دیگر نیز لازم است.
قبل از ثبوت رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیتوان آن حضرت را به عنوان مرجع تعبّدی تفسیر قرآن به مردم معرفی کرد؛ مگر آن که چون عالم به همه حقایق قرآن مجید است، مطالب قرآن را برهانی کند و با تحلیل مبادیِ مَطْوی و اصول مستور و قضایای مکنونْ مخاطبان قرآن را آگاه کند؛ آن طور که مُعَلّمْ شاگردان خود را میپروراند، نه آن طور که یک مرجع تعبّدیِ دینْ مطالبی را تعبّداً إلقا میکند و مورد قبول واقع میشود؛ مگر آن که رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبلا ً با معجزه دیگر غیر از قرآن کریم ثابت شده باشد که البته در این صورت، افزون بر مرجع تعلیم و تبیین، مرجع تعبّدی نیز خواهد بود. رسالت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، چنانکه گذشت، اگر با معجزه دیگر هم ثابت شود گرچه سنّت او گذشته از صبغه تعلیمی مرجع تعبدی است، لیکن حتماً باید سنّت غیرقطعی بر قرآن عرضه شود تا معارض تباینی آن نباشد. البته بعد از عرْضه و اثبات عدم تباین، به عنوان مرجع تعبدی حجّت است.
اعتبار قرآن و حجیّت استقلالی آن در مقام ثبوت است وگرنه در مقام اثباتْ نیازمند به وسیله است و از دو راه میتوان اعتبار آن را ثابت کرد و قرآن مجید حجیّت مستقّل خویش را در مرحله اثبات (نه ثبوت) به دو طریق به نحو مانعةالخلو احراز میکند: طریق اول راه اولیاست که با شهود باطنی و علم حضوری، حقانیّت قرآن را مییابند و به آن قطع شهودی (عینالیقین) پیدا میکنند و طریق دوم راه حکیمان و متکلمان است که با علم حصولی و برهان عقلی، معنای اعجاز و فرق معجزه با علوم غریبه مانند سحر و طلسم و شَعْبَده و نیز امتیاز آن با کارهای مرتاضان و کیفیت اسناد معجزه به مدعی نبوّت و تلازم اعجاز با صدق ضروری صاحبِ دعویِ رسالت و سایر مسائل عمیق این رشته معلوم میشود. از این جا سلطنت عقل و سیطره برهان عقلی در مقام اثبات حقانیت وحی و رسالت الهی روشن میشود؛ حق بودن قرآن کریم که در مقام ثبوت منزّه از نیاز به هر عامل دیگر است، در مقام اثبات نیازمند به برهان عقلی است.
اقسام تفسیر قرآن به قرآن
عنوان «قرآن به قرآن» نه دارای مرزبندی لغوی است و نه دارای حقیقت شرعی. برخی از انحای تفسیر قرآن به قرآن عبارت است از:
1 ـ گاهی صدر آیه قرینه ذیل آن یا ذیل آن شاهد صدر قرار میگیرد. در این قسم از تفسیر، بخش مفسِّر متصل به بخش مُفسَّر است.
2 ـ گاهی از ظهور سیاق آیات، یا هدف نهایی آنها معنای آیهای روشن میشود. در این قسمْ گرچه مفسِّر و مفسَّر به هم مرتبط است، لیکن پیوند آنها از قبیل اتصال لفظی نیست.
3 ـ گاهی از ذکر مبتدا یا خبر، فاعل یا فعل و نیز از ذکر شرط یا جزا و مقدّم یا تالی در آیهای معلوم میشود آنچه از این عناوین در آیه دیگر حذف شده چیست؛ این قسم ممکن است به هم اتصال لفظی داشته باشد و ممکن است از هم منفصل باشد.
4 ـ گاهی از تصریح به علت یا معلول و از ذکر علامت یا دلیل و از تعرض لازم، ملزوم، ملازم و یا متلازم در آیهای میتوان فهمید آنچه در آیه دیگر از این عناوین حذف شده چیست؛ مانند این که گاهی وصف یا حکم یا حال یا قیدی برای شخص یا گروهی ذکر میشود و علت یا دلیل آن یاد نمیشود.
5 ـ گاهی آیاتی که با یکدیگر تفسیر میشود هیچگونه اشتراکی در واژهها با هم ندارد تا به رهنمود معجمها بتوان آیات مناسب را گردآوری کرد، بلکه فقط پیوند معنوی با همدیگر دارد؛ نظیر عنوانِ «اَبْ» و عنوان «والد»؛ چون عنوانِ «اَبْ» گرچه بر پدر اطلاق میشود، لیکن اطلاق آن بر غیر پدر مانند عمو هم در قرآن آمده است.
6 ـ گاهی آیاتِ همآوای تفسیری نسبت به یکدیگر نه تنها اشتراکی در واژگانِ آیات ندارد، بلکه کلمات آنها نزدیک به هم نیز نیست و تنها پیوند عمیق مفهومی بین آنها میتواند راهگشای تفسیر آیه به آیه باشد.
7 ـ گاهی آیاتِ هماهنگِ تفسیری نسبت به یکدیگر پیوند تصوری یا تصدیقی از جهت تحلیل مبادی فهم ندارد تا به وسیله آیهای معنای آیه دیگر روشن شود، بلکه با هم پیوند ترتیبی و تاریخی دارد.
8 ـ گاهی آیات مُنْسَجِم تفسیری نسبت به یکدیگر پیوند مفهومی ندارد تا مبادی تصوری یا تصدیقی یکی از آنها به وسیله دیگری حلّ شود؛ چنانکه در قسم هفتم به آن اشاره شد، بلکه نَضْد و چینش ویژه امور در قوس نزول از مبدأ جهان یا در قوس صعود به طرف غایت و نهایت عالَم که همان مَبْدأ نخست است، از انضمام آنها به یکدیگر به دست میآید؛ یعنی مراتب صدور فیض از خداوند معلوم میگردد و مراحل برچیدن نظام کیهانی در بازگشت آدم و عالم به سوی خداوند روشن میشود.
9 ـ گاهی آیهای به عنوان متن نازل میشود و پرسشهای فراوانی را به همراه دارد، که برخی از آن پرسشها به وسیله صراحت یا ظهور لفظی آیات دیگر که به مثابه شرح آن متن و تفصیل آن مجملْ فرود میآید، پاسخ مییابد، ولی بعض دیگر از پرسشها از ظهور منطوق آیات بعدی استنباط نمیشود، بلکه از راه استلزام یا ملازمه یا تلازم و مانند آن پاسخ مییابد، به طوری که از مجموع مذکور و محذوف، یا منطوق و مفهوم و مسکوتعنه، شرح آن متن روشن میشود.
10 ـ گاهی آیهای به عنوان خط اصیل تعلیمی و تهذیبی نازل میشود و در هیچ آیه دیگر به محتوای صریح آن یادآوری نمیشود و هیچ آیه دیگر ناظر به تفصیل، تبیین، تحدید، تقیید و تخصیص متن اصلی نیست، لیکن پیام سیار و بلیغ و فراگیر همه یا بیشتر آیات قرآن کریم ناظر به ترسیم، تصویر، تبیین، تدقیق، تعمیق و تحقیق محتوای آیه اصیل یاد شده است.
همسویی معارف باطنی قرآن
همان طور که از لحاظ صنعتِ فصاحتْ و بلاغتْ و هنر ادبی، واژگان قرآن همآوای هم است و از لحاظ مبادی تصوّریْ مفاهیم الفاظ قرآن همسوی یکدیگر است و از جهت مبادی تصدیقی، مقاصد آیات قرآن همسان هم است و بالاخره از جنبه تفسیر ظاهر، مطالب قرآن مُفسِّر یکدیگر است، از جهت باطن نیز همه معارف قرآنی در همه مراحل باطنی آنْ همسوی یکدیگر بوده، مُفَسّر یکدیگر است و هرگز اختلافی بین باطنها و مراحل درونی قرآن وجود ندارد؛ زیرا مراحل درونی آن مانند مظاهر بیرونی آن کلام خداست. در این جا تذکر دو نکته ضروری است:
1 ـ برای تفسیر قرآن در مرحله ظاهر دو بال نیرومند لازم بود: یکی «برهان عقلی»، و دیگری سنّت معصومین که ناظر به معارف بیرونی و ظاهر قران است، برای تفسیر باطن به باطن نیز دو بال نیرومند دیگری لازم است: یکی «عرفان قلبی» و دیگری سنّت معصومین (علیهمالسلام) که ناظر به معارف درونی و باطن قرآن است.
2 ـ ممکن است برخی استعمال لفظ واحد در بیش از یک معنا را روا ندانند و بر این اساس اراده چند مطلب از یک لفظ قرآنی در نظر آنان صحیح نباشد، لیکن باید توجه داشت که اوّلا ، بر فرض صحت آن مبنا میتوان معنای جامع انتزاعی که ظهور عرفی داشته باشد ترسیم کرد تا همه مراحل را دربر گیرد. ثانیاً، مراحل طولی، مصادیق یک معناست، نه معانی متعددِ یک لفظ. ثالثاً، امتناعِ متوَّهم، یا بر اثر محدودیت ظرفیت لفظ است یا مضبوط بودن ظرفیّت مستمع و مخاطَب و یا محدودیت علم و اراده متکلم و قسمت مهمّ آنچه در آن مبحث، بر فرض تمامیت آن، مطرح شده به محدودیت علم و اراده متکلم بر میگردد، نه مخاطَب.
ادامه دارد...
- ۹۳/۰۴/۲۲